بریم بندرریگ
منوی دسته بندی

واژههاي اختصاصي لنج و لنجداري

حسين جلال پور  دانشگاه آزاد بهبهان

بازنویسی شده توسط علی پیش آهنگ

آبل [abel] :زحمت  كشيدن و دست و پنجه نرم كردن با لنج، بارِ لنج و يا وسيله ای در لنج
آزاذ [azaδ]:حالت خلاصي موتور لنج
آلي [ali]:قسمت رو به درياي لنج در زمان حركت در دريا .
آليه [aliyæ]:نماي سينة لنج از بيرون. لنج را به سه قسمت تقسيم ميكنند و آليه قسمت جلويي آن است .
ابد [æbd]:چوبي عمودي در جلو دكل .
ابيذار [obeyδar] چوبی روی فنه تفر که طناب عقب دکل روی آن بسته می شود
اتفه [ætfæ]: چوبي بسيار محكم كه «شلمون» را به بدنة لنج وصل ميكند . ّ
اداه [æδæ]: زنبيل وسايل  گلاف
ارز [ærez]:زماني كه باد در پهناي لنج بوزد. اين موقعيت، وضعيتي سخت براي لنج در دريا به وجود ميآورد
استان [estan]: حركت لنج به سمت جلو. نيز فرمان حركت به جلو .
اشكه [æškæ]: زماني كه موج با شدت به سينة لنج، ضربه وارد ميكند .
امار [omar/æmar]: طناب لنگر كشتي .
امراني [æmrani]دو گيره در تفردر طرفين لنج، كه دكل را نگه ميدارد .
انچ [ænč]: تخته که بین سته و برد از سینه تا تفر لنج قرار می گیرد
اوپري [owpori]: بالا آمدن آب دريا.
اوخالي [owxali]: پايين رفتن آب دريا.
اوخر [owxar]: 1- آب خور آبي كه يك لنج براي شناور شدن به آن احتياج دارد.
2- قسمت پايين و شكم لنج كه بيشتر مواقع با آب در تماس است
او دادن [ow daδæn] : آب دادن. وقتي گفته ميشود كه ايرادي در بدنة لنج به وجود آمده باشد و آب به داخل لنج رخنه پيدا كند.
اوشار [owšar]: ساختن لنج نو و به آب انداختن آن.
اهك [æhæk]: آهك. اين مادة سفيد رنگ شبيه گچ را با «په» مخلوط ميكنند و منظور محافظت از چوب در مقابل آفات دريايي به بدنة لنج مي مالند .
ايب [eyb]: ايرادي كه در بدنة لنج به وجود ميآيد و باعث نفوذ آب به درون آن ميشود .
بارز [barez]: جدا كردن لنج از اسكله يا لنجي ديگر .
باسكت [basket]: سبد. اين واژه بيشتر در لنجها و قايقهاي صيادي كاربرد دارد و واحد شمارش و فروش صيد ميگو و ماهي است .
بالا آوردن [bala averdæn]:اصطلاحي است كه زمان از آب بيرون كشيدن لنج به كار ميبرند. اين بيرون كشيدن به منظور تعمير يا شستو شوي بدنة لنج است.
بچه گايم [bæčæ gayom]: «گايم كوچك در تفر لنج کار گذاشته می شود.
برد [bord]: قسمت بيروني و كنارههاي لنج .
برميل [bærmil]: ضربه گيري كه روي ميل در قسمت سینه لنج کار گذاشته می شود.
بروش [borowš]:برس. از ابزار شستوشوي لنج .
بري [bori]:
مقدار پولي كه ناخدا و ملوانان در ازاي يك سفر تجاري دريايي درخواست ميكنند. لازم به ذكر است كه در حال حاضر همة ناخدايان و ملوانان به این شکل کار می کنند و شیوه گلاته ای از بین رفته است.
بريج [berij]: طبقة دوم لنج در قسمت عقب لنج كه اتاق ناخدا روي آن قرار دارد .
بلت [bolt]: وزنة فلزي مخصوص اندازهگيري عمق آب در قسمتهايي كه عمق آب كم است. هنگامي كه اين وزنه به كف آب ميرسد، نشانة به كار رفته در طناب عمق آب را مشخص مي كند .
بلم [bælæm]:قايق پارويي كوچك .
بلم بوم [bælæm bum]:نوعي لنج كوچك .
بوري [buri]:لوله اي كه شافت موتور لنج از آن عبور ميكند و به پروانه لنج متصل ميشود .
بوم [bum]:از انواع لنج كه براي باربري مناسبتر است. «سينه تفر اين لنج هر دو تقريباً مدور است اين لنج به عروس دريا معروف است .
بووس [bovos]:نوعي گره زدن و بستن طناب .
بويه [buwiyæ]: علامت و همچنين فانوس دريايي كه راهنماي لنجها هنگام نزديك شدن به خشكي است .
بنتوك [bontuk]:قلابي كه به چوبي متصل ميشود و اشياي افتاده در آب را به كمك آن از آب ميگيرند .
بنديره [bendeyræ]:چوب پرچم لنج .
بيته [bitæ]:چوب و طناب يا هر چيز ديگر روي اسكله كه طناب لنج را به آن ميبندند .
بيرشت [beyrešt]:طناب متصل دولاب و كانه به سكان .
بيس [bis]: اولين چوبي كه براي ساختن لنج به كار برده ميشود. اين چوب بسيار  محكم و دراز و يكپارچه است و طول آن بايد به اندازه اي باشد كه بتوان آن را به سه قسمت مساوي تقسيم كرد.  بدنه و تمامي چوبهاي مهم لنج به اين چوب متصل ميشوند. به وسيلة اين چوب سینه میان و دفتر لنج مشخص می شوند اين چوب حكم شاسي لنج را دارد .
بی سیم [bisim]که رادو نيز گفته ميشود، وسيلة ارتباطي لنج است با بيرون آن و در سال های اخیر استفاده از آن توسط اداره بنادر و کشتیرانی اجباری شده است.
بيوار [bivar]: دو گيره در در سینه در طرفین لنج که دکل را نگه می دارد.
پته [pætæ]: فلزي كهکه بیس و میل را به هم وصل می کند.
پس کنده [pæskondæ]: قطعه چوب كوچكي كه بين پروانه و كنده لنج قرار ميگيرد .
پكن [pæken]: نوعي طناب به هم بافته كه به دور شافت پيچند تا آب وارد لنج نشود.
پل پل [pælpæl]:پهلو به پهلو شدن لنج .
پنكه [pænkæ]: پروانة لنج .
په [peh]: پيه. چربياي كه ذوب و با آهك مخلوط ميكنند و به قسمت پايين بدنة لنج كه بيشتر با آب در تماس است ميمالند.
 په گر [pe:ger]: قسمت پايين لنج، از بيرون. اين ناحيه مشخص ميكند تا كجا مي باید په زده شود.
پواره [puwaræ]: لنگر بزرگ
پيتو [pitu]: نام نوعي موتور لنج .
تابك [tabok]: پهلو گرفتن لنج كنار اسكله يا لنجي ديگر .
تاق [taq]:قسمتی میان تهي در پايين و عقب لنج كه پروانه در آن قرار ميگيرد. اين قسمت همواره در آب است، مگر هنگامي كه لنج را براي تعمير و شست وشو از آب خارج ميكنند .
تانكي [tanki]: تانكر. مخزن گازوييل و آب .
طباخ [tabbax]: آشپز
تبله [tæblæ]:تخته اي در قسمت سينه لنج، داراي سوراخي در وسط كه از آن به عنوان انباري كوچك استفاده ميشود.
تختي سرخو [tæxtey serxu]:تختة سرخ نوعي تختة مورد استفاده در لنج سازي .
تختي كار[tæxtey kar]:تختة مخصوص ساخت بدنة لنج .
تراد [tærad]: قايق تندرو براي صيد ماهي .
ترازه [tærazæ]:چوب بست افقي كه روي هر گايم قرار ميگيرد .
تربال [terbal]: نوعي برزنت بسيار ضخيم براي محافظت بار از رطوبت .
تري [terey]: حركت آزمايشي لنج پس از تعمير .
تريج [terij]: لبة لنج. آخرين تخته در قسمت بالاي ديوارة لنج كه روي فرار نصب ميشود .
تشاله [tæšalæ]:يدك كش. لنج چوبي كوچكي كه لنج هاي با بار سنگين را براي ورود به خور راهنمايي ميكند .
تفر [tæfær]:قسمت عقب لنج. لَنج به سه قسمت تقسيم ميشود كه يك سوم عقب آن را تفر گویند.
تلباس [telbas]:ديواره اي برزنتي براي جلوگيري از ورود آب به لنج، هنگامي كه بار لنج بيش از حد ظرفيت باشد .
تنگاسه [tængasæ]:چوبي كه روي وارد قرار ميگيرد .
ته ام [teom]:چوبي كه در هنگام تعمير لنج زير بيس قرار مي دهند تا لنج را كاملاً از زمين جدا كند .
ته لنجي [ta:lænji]:اجناسي كه گمرك بدون دريافت گمركي به لنجي كه از سفر آمده ميدهد.
توف [tuf]: نجات يافتن لنج و بار آن از توفان .
جاشو [jašu]:ملوان . كارگر لنج .
جالي [jali]: تخته هايي شبيه در براي پوشاندن دهانة انبارهاي لنج .
جامري [jamri]: تختة خراب شده و از كار افتاده در بدنة لنج. اندازة اين چوب از بين رفته معمولاً دو در دو اينچ است .
جذم [jeδom]: پهلو گرفتن دو لنج در كنار هم بدون برخورد با هم .
جسذي [jæsæδi]:ميخي كه تختة بدنه را به شلمون وصل مي كند و در بدنة لنج زده ميشود. اندازة اين ميخ بستگي به نوع و اندازة قطر شلمون دارد
جلبوت [jælbut]: قايق كوچك .
جلبوتي [jælbuti]: نوعي ميخ ريز مورد استفاده در لنجسازي .
جمه [jæmæ]: ته لنج، و محل تجمع آبهاي نفوذي از دريا .
جهاز [jæhaz]: اسم عامِ لنج چوبي. هر كدام از انواع آن، بسته به نوع ساخت، اسم خاصي دارد.
جي [ji]:به کانه در بوم، كه متفاوت با انواع ديگر لنج است، گفته ميشود .
چافتو [čaftow]:نام تخته اي كه از درون لنج روي بیس قرار می گیرد.
چافتوتفر [čaftowtæfær]: چوبي كه در ته لنج روي ميل قرار ميگيرد. به علت نوع ساخت متفاوت بوم اين چوب تنها در اين نوع لنج كاربرد دارد .
چافتوميل [čaftowmil]: تخته اي كه از درون روي ميل در سینه لنج می کوبند.
چپله [čæplæ]: قطعه چوبي كه براي محكم کردن زیر کانه و روی سکان قرار می گیرد.
چپو [čæpow]: پمپ دستي تخلية آب لنج. اين وسيله در كنار عرشة لنج كار گذاشته ميشود .
چراغ بنديره [čeraγ bendeyræ]:لامپي كه به بنديره در عقب لنج نصب مي كنند
چراغ ديره [čeraγ deyræ]:لامپ درون قطب نما كه شب هنگام قطب نما را روشن ميكند .
چراغ سرخ و سوز [čeraγ serxosowz]: چراغ قرمز و سبزي بر روي اتاق ناخدا براي راهنمايي كشتي و لنجهايي كه از روبه رو ميآيند .
چكان [čækan]: حمل بار بيش از حد توسط لنج .
چكر [čeker]: حمل بار بيش از حد توسط لنج .
چلپ [čælp]:تخته اي افقي درعرشه كه سينه را دو قسمت ميكند .
چلچل [čælčæl]: باد ملايم و آرام .
چمبلاك [čembelâk]: جرثقيل دستي
چنته [čæntæ]:تخته ای با 25 تا 30 سانتيمتر پهنا در بالاترين قسمت برد لنج. این تخته در ناکو ثیتون نامیده می شود
چويه [čowyæ]: ميخ پيچي بزرگ در اندازه هاي متفاوت براي نگه داشتن بيس به بدنة لنج .
چيپال [čipal]:هر شيئي كه روي آب شناور بماند. اين شيء معمولاً كائوچويي است .
خت شاهين [xæt šahin]:نشانه اي روي بدنة لنج كه حد مجاز بارگيري قانوني را مشخص ميكند .
خش [xeš]: جا باز كردن و داخل شدن لنج به سختي بين دو لنج .
خن [xæn]:انبار لنج. قسمت زيرين لنج كه يكي در سينه و ديگري در ميان يكي در تفر لنج قرار دارد. موتور لنج نيز در يك خن جداگانه به نام خن موتور قرار دارد.
خنزيره [xænziræ]: پمپ تخلية آب لنج كه به كمك موتورِ لنج در هنگام روشن بودن آن كار ميكند .
خُوار[xuwar]: به درياي آرام ميگويند، در اصل به معني خواهر و مهربان .
خور [xur]: پيشرفتگي آب دريا در ساحل. محل ورود لنج ها به گمرك و شهر
خيت [xeyt]: ريسمان نايلوني محكمي براي ماهيگيري .
خيوسه [xayusæ]:آخرين گايم لنج، كم عرض ترين و كوچكترينِ آنها.
دام [dam]:سر تخته هايي كه دو شلمونرا به هم وصل كند .
دامر [damer]: نوعي شيرة گياهي شبيه نبات كه آن را ذوب و با روغن مايع مخلوط ميكنند و پنبة آغشته به آن را به دور ميخ ميپيچند تا آب از كنار ميخ وارد لنج نشود .
دبر [dæber]: زماني كه باد در پشت لنج بوزد و لنج را در حركت به جلو ياري دهد.
دخول [doxul]: قسمت خراب شده و شكستة تختة بدنة لنج، بزرگ تر از شخاسه .
درب [derb]: صفت لنجي كه زياد پهلو به پهلو شود و هدايت آن در دريا سخت باشد .
دركامره [dærkameræ]:در کوچک خن
درميت [dermeyt]: تختة محكم و پهن و نسبتاً ضخيمي كه روي شلمون قرار مي گیرد.
دريه [deryæ]: دريا
دس مله [da:smælæ]: شنا.
دفنه [dæfnæ]: بسته هاي بزرگ طنابِ به هم بافته كه هنگام كنار هم قرار گرفتن دو لنج بين آن دو قرار ميدهند كه به تختة بدنة آنها آسيبي وارد نشود .
دك [dek]: به زمين خوردن اندك اندك لنج هنگام حركت و دوباره راه افتادن. اين وضعيت براي لنج مخصوصاً در هنگامي كه بار دارد خطرناك است .
دلنگه [delengæ]: چوبي است به شكل عدد هفت داراي دو شاخه كه ميل را در سينه به لنج متصل مي كند.
دوار [dævar]:استوانه اي فلزي كه با پيچ و مهره بر سينه لنج نصب مي کنند و به كمك آن لنگر را بالا ميكشند. با چرخاندن چوب، زنجير لنگر به دور اين محور ميپيچد و لنگر بالا مي آيد .
دوران [dowran]:شكم لنج . نماي برآمدة مياني لنج از بيرون .
دوسه [dowsæ]:تخته اي پهن و بلند براي سوار شدن به لنج يا جابه جايي بين دو لنج يا اسکله.
دولاب [dulab]:فرمان لنج كه به وسيلة طناب که بوسیله ی طنابهایی به كانه وصل ميشود. اين ابزار شبيه فرمان اتومبيل اما از چوب و بزرگتر است. براي سهولت در گرفتن دولاب پرّه هايي نيز در قسمت بيروني آن نصب ميكنند.
ديره [deyræ]: قطب
رابه [rabe]:رديف چهارم تخته هايي كه روي بيس لنج قرار مي گيرند .
راگي [ragi]:شناور شدن يا بودنِ لنج .
ربان [ræban]:راه بلد دريايي. گاهي لنجها براي رفتن از مسيري كه تا به حال نرفته از يك نفر كه قبلاً اين مسير را طي كرده است استفاده ميكنند كه به اين نام معروف است.
ربش [rebš]: يك، دو يا سه تخته كه در ثلث آخر لنج قرار مي گیرد. از رگه تا گایم.
رش [raš]: قطرات آب دريا كه به درون لنج ميريزد .
رگاي [rægay]: لنجي كه براي شناور شدن به آب زيادي احتياج نداشته باشد. اين لنج اصطلاحاً آبخورش كم است.
رگه [rægæ]:رديف تخته هاي پشت لنج قرار می گیرد.
رمي [ræmi]: تختة چهارم به بالا كه روي بيس قرار مي می گیرد
ريل [reyl]:آخرين تخته  اي كه در رگه كار گذاشته ميشود.
زاروگي [zarugey]: ميخي پانزده سانتيمتري كه در لنج سازي كاربرد دارد. اين نام برگرفته از نام نوعي لنج كوچك است
زام [zam]: نوبت نگهباني هر كدام از ملوانان در شب در هنگام دريانوردي .
زانه [zanæ]: نوعي قلاب فلزي براق. اين برق حكم طعمه را دارد و باعث فريب ماهي ميشود. طريقة صيد با آن به اين شكل است كه پس از انداختن قلاب در پشت لنج به آب آن را به يكي از چوبهاي درون لنج مي بندند و ريسمان آن را به دور چوبي شكننده شبيه چوب كبريت مي پيچانند و آن را به حال خود رها ميكنند. شكستن اين چوب نشانة صيد شدن ماهي است
زايه [zayæ]: تخته ای روي برد متصل شده است .
زر [za:r]: دهانة  خورهاي كم آب. در اين قسمت آب دريا عمق كمي دارد و توقف طولاني لنج ميتواند خطرناك باشد .
زلال [zelal]: سايه بان. نوعي پارچه برزنتي سفيد .
زند [zænd]:چوبي در سينه لنج كه طناب مهار لنج را به دور آن ميپيچند .
زيلو [zilu]: مستراح لنج .
زيوار [zivar]:تخته اي بين انچ و فرار براي جلوگيري از ورود آب به عرشة لنج .
سا [sâ]: ساج هندي. نوعي تختة مرغوب كه در لنجسازي استفاده ميشود .
ساتور [satur]: نوك لنج. قسمت برآمده تر و بلندتر از عرشه در سينه لنج .
سافل [safel]: قسمت رو به ساحل لنج در زمان حركت .
سالس [sales]:رديف سوم تخته هايي كه روي بيس قرار مي گیرند.
ساني [sani]: رديف دوم تخته ها بعد از بيس كه روي مالچ قرار ميگيرند .
سته [sætæ]: عرشه، روية فوقاني لنج .
سچاچ [sečač]: گرفتن درزها و سوراخ هاي ايجاد شده در لنج .
سراتفه [særætfæ]:چوب هلالي شكلي كه روي اتفه قرار ميگيرد .
سكون [so/e/kun]: سكان. تخته چوبي بسيار محكم و يكپارچه كه در انتهاي لنج و در بيرون آن نصب ميكنند. سكان در قسمت پايين، كه در آب قرار دارد، پهن تر از قسمت بيروني آن است. اغلب به غلط دولاب را سکان می پندارند.
سكوني [sekuni/sokuni]: سكاندار، كسي كه وظيفة نگهداشتن سكان به عهدة اوست. البته اين وظيفه از ديگران، بهخصوص ناخدا، ساقط نيست .
سل [sel]: روغن كوسه يا ديگر ماهيان غيرخوراكي كه به تختة لنج ميمالند. اين روغن، قهوه اي رنگ و داراي بوي بسيار بدي است، اما از تخته در مقابل آفتاب، پوسيدگي و هر آسيب احتمالي ديگر محافظت ميكند. با ماليدن اين روغن تخته جلاي خاصي پيدا ميكند و زيبايي لنج دوچندان ميشود .
سلامه [sælamæ]: بند يا فلزي كه سكان را به «ميل تفر وصل ميكند.
سلبيس [sælbis]: به به برد و سر سوور وصل می شود.
سلسله [selselæ]: زنجير لنگر كه آن را سنگين تر ميكند و به زير آب ميبرد .
سلوب [selub]: قيافه، نما و شكل و ظاهر كلي لنج .
سلوه [salvæ]:چوبي كه كوتاهي شلمون را جبران مي كند .
سليدان [seleydan]: آشپزخانه. اتاقكي كوچك كه در قديم از جنس چوب ساخته ميشد، ولي در سال هاي اخير براي جلوگيري از خطر آتشسوزي عمدتاً از فلز ساخته ميشود .
سماچ [sæmač]: لنج ماهيگيري.
سمبوك [sæmbuk]: نوعي لنج چوبي كوچك .
سمت [sæmt]: بستن محكم گسل به شكلي كه لنج جابه جا نشود .
سمر [samer]: چوب يا هر شيء ديگر كه خود به خود روي آب شناور باشد .
سناد [sænad]: حركت منظم و آرام لنج بر روي آب بدون تكان خوردن و پهلو به پهلو شدن .
صندوق ماچله [sænduq mačelæ]: صندوقي تخته اي يا فلزي، محل ذخيرة آذوقة ملوانان .
سنگار [sengar]: يا هم سنگار. همراهي دو يا چند لنج در سفر با هم .
سه افريقي [seh ofriqoy]: سياه آفريقايي. نام نوعي تخته .
سوفي [sufi]:چوب قرقرة دولاب كه طناب يا زنجير كانه دور آن مي چرخد و چرخاندن دولاب با اين وسيله آسانتر ميشود.
سوله[sowlæ]: مادة شويندة لنج، شبيه پودر نمك .
سوور [suwær]: تخته هايي محكم در سقف خن لنج كه حكم تيرآهن را در سقف خانه دارد .
سوور دهن فنه  [suwær dæhænfænæ]:سوور بزرگ كه در تفر لنج قرار دارد وبزرگترین سوور اَن است.
سور سينه [suwær sinæ]:سوور» واقع در قسمت «سينه لنج .
سوور مدگري [suwær medgæri]: «سووري كه دكل به آن وصل ميشود .
سوور مشي [suwær mæšey]: روبه روي موتور لنج قرار ميگيرد و كوتاه ترين سوور است .
سويل [sevil]: چوبي كه زير چلپ كار گذاشته ميشود
سينه [sinæ]: قسمت جلويي لنج. يك سوم جلو لنج .
سينه بحريني [sinæ bæhreyni]: نوعي لنج با سينه مستقيم رو به بالا.
سينه موج [sinæ mowj]: حركت لنج به سمتي كه موج از آن طرف ميآيد، به شكلي كه سينه لنج مرتب با موج برخورد كند .
شافت [šaft]: لوله اي استوانه اي شكل كه نيروي موتور را به پروانه منتقل مي كند و آن را می چرخاند.
شاهن[šahen] : لنجي كه بار بيش از حد حمل كرده باشد .
شخاسه [šexâsæ]: گاهي تعويض تخته اي شكسته از بدنة لنج ممكن است بدان آسيب  برساند از اين رو، تخته اي به اندازة قسمت شكسته شده با مهارت به جاي آن كار می گذارند. اين تخته را شخاسه می گویند.
شلمون [šælmun]: چوب هاي خميدهاي شبيه دندة بدن انسان كه به «بيس متصل ميشوند .
شوفر [šufer]: مسئول موتورخانة لنج
فتيله [fetilæ]: پنبه اي تاب داده آغشته به روغن كه ميان تخته هاي بدنة لنج ميگذارند تا مانع ورود آب به درون لنج شود .
فرار [færar]:تخته يا تخته هايي بالاي بالای انچ.
فرش [færš]: تخته چوب هاي مسطحي كه هنگام بارگيري، با آن كف خن را تسطيح ميكنند .
فرمن [færmæn]: چوبي كه روي گايم تفر به سينه قرار مي گيرد. اين چوب در قديم از ابزارهاي بادبان بوده است .
فريس / فريز[færis/z]:پارو. چوبي بلند كه قايق را با آن هدايت ميكنند. همچنين هنگام جدا كردن دو لنج از همديگر پس از اين كه فاصلة آنها بيش از اندازة رسيدن دست شد، از اين چوب براي دورتر كردن دو لنج استفاده ميكنند .
فـل [fa:l]: چوبي كه دقيقاً وسط لنج از میل تفر تا خن موتور روي روی فنه قرار می گیرد.
فلس [fels]: كلة ميخ
فندول [fendul]: اگزوز موتور
فنديشن [fendeyšen]: چوب هايي ضخيم كه موتور لنج را روي آنها نصب ميكنند( فوندانسيون).
فنه [fænæ]: عرشة لنج در قسمت تفر و سینه.
فيله[feylæ]: سطلي كه با آن از دريا آب مي كشند .
فيني [feyni]: نوعي تختة مورد استفاده در لنج سازي .
فيول [fiyul]: انباري كوچك در سينه لنج
قتره[qætræ]: اندازة آب، آب خور لنج .
قلفك تفر [qolfæk tæfær]: انبار بسيار كوچكي در تفر لنج براي نگهداري وسايل كوچك .
قلفك سينه [qolfæk sinæ]: انبار بسيار كوچكي در قسمت جلويي لنج .
قلمي [qælæmi]: دكل كوچك و دوم لنج .
قماره [qomaræ]: اتاق مخصوص استراحت ناخدا، و محل نگهداري تجهيزات ناوبري لنج .
قيتون [qitun] ←چنته
كاتلي [katli]: فاصلة از عرشه تا تخته هاي طبقة دوم در انتهاي لنج كه قماره روي آن
قرار ميگيرد .
كانه [kanæ]: چوبي متصل به سكان كه لنج را با آن هدايت مي كنند .
كاك [kak]:سوراخ هاي تعبيه شده در زير بدنة لنج كه آب دريا را براي خنك كردن موتور وارد لنج ميكند .
كامره [kameræ]:انبار كوچكي در قسمت سينه لنج
كروه [kærvæ]: تخته هاي محكم داسي شكل بين سوورها كه نگهدارنده و متصل كنندة آنها به همديگر است.
كلفات [kælfat]: تعمير سوراخ هاي ها و رخنه هاي به وجود آمده در بدنه يا بين تخته لنج .
كلوبار [kolubar]: ميخ كش .
كمبال [kæmbal]: نوعي طناب محكم و كلفت ساخته شده از الياف نخل .
كمون [kæmun]: دريل دستي. اين ابزار داراي طناب نسبتاً باريكي است كه به دو طرف يك تكه چوب بسته ميشود. اين طناب را به دور قرقرهاي كه به مته وصل است، مي پيچانند و با كشيدن آن، جاي ميخ در بدنة لنج سوراخ ميشود.
كنده[kondæ]: چوب مدور يك تكه اي كه در انتهاي قسمتي كه پروانه در آن قرار دارد، نصب ميشود .
كوتي [kuti]: نوعي لنج كه عقب آن از نوع بوم و سینه آن شبیه ناکو است.
گابي [gabi]: چسباندن دو تخته به هم به شكلي كه هيچ چيز بين درز آنها نرود .
گارنيل [garneyl]: نام نوعي موتور لنج = گاردنر .
گازليتي [gazleyti]: نوعي ميخ مورد استفاده در لنج سازي. اين نام برگرفته از نام نوعي لنج كوچك است .
گايم [gayom]:چارچوبي كه يكي در سينه، يكي در ميان و ديگري در قسمت تفر لنج قرار دارد. به چوب های عمودی گایم می گویندو از این چارچوب به عنوان سایبان نیز استفاده می شود.
گبا [goba]: درز ميان دو تخته .
گبيت [gobit]: قسمت پيشينِ  ماشوه .
گتايي [gætai]: لنج باربري و تجاري .
گرت [gæræt]: تخته اي كه با آن گلاس ميسازند. گلاس يكي از اجزاي گران قيمت موتور است كه اگر خراب شود، به وسيلة اين چوب بدل آن را ميسازند .
گسار [gæsar]: سنگريزه هاي ته دريا كه بهتدريج و با تغيير دماي آب به ته لنج و سنگ هاي اطراف ساحل ميچسبد. اين سنگريزه ها بسيار برنده اند. هنگام شستن لنج، كه بعد از هر سفر دريايي صورت ميگيرد، ابتدا اين سنگ ها را توسط وسيله اي فلزي به نام «مشكره از لنج جدا ميكنند .
گسل [gæsl]: طنابي كه لنج را با آن به اسكله، زمين يا لنجي ديگر ميبندند.
گسل كردن [gæsl kerdæn]: كشيدن يك لنج، لنجي ديگر را به وسيلة طناب .
گلاته [gælatæ]:
سهمي از درآمد لنج كه بين صاحب لنج، ناخدا و ملوانان به نسبت تقسيم ميشود. اين نسبت به اين شكل است: نصف درآمد متعلق به صاحب لنج است، از نصف باقيمانده دو سهم به ناخدا، 5/1 سهم به شوفر، 5/1 سهم به سكاني، و 5/1 سهم به طباخ ميرسد. ملوانان عادي نيز هر كدام يك سهم ميگيرند .
گلاس [gelas]: ماده اي پلاستيكي درون بوري كه چرخيدن شافت را آسان تر مي كند .
گلاف [gællaf]:لنج ساز و تعميركار تخته هاي لنج .
گل سهلي [gel se:li]: نوعي خاك قرمز مورد استفادة «گلاف »ها كه با آن قسمت هايي از چوب را كه ميخواهند ببرند يا تراش دهند، مشخص ميكنند .
گلفه [golfæ]:نام گايم تفر در نوع لنجِ موسوم به ناكو .
گلن [gælæn]: فلزي است حلقويشكل كه به سر بوري نصب ميشود تا از ورود آب به لنج جلوگيري كند.
گوش گرگي [guš gorgi]: چوبي دوشاخه و در هم به شكل ضربدر شبيه گوش گرگ كه در سينه قرار دارد و گسل را به آن ميبندند .
گوفه [gufæ]: قرقرة طناب سكان .
گير [geyr]: دندة لنج .
لامي [lami]: رنگ و آهك مخلوط شده. تركيب اين دو را براي جلوگيري از زنگزدگي به سر ميخ ميمالند .
لاهم [lahom]: به گل نشستن يا به گل نشاندن لنج .
لايه [layæ]: طناب بادبان در قسمت تفر لنج .
لُف [lof]: پيچيده شدن طناب يا هر شيء ديگر به دور پروانة لنج و از حركت بازداشتن آن .
لفاف [lofaf]: پارچه اي كه براي جلوگيري از آسيب ديدن و پاره شدن طناب به دور آن مي پيچند .
لمبوته [læmbutæ]: پارچه اي كه در فصل گرما ملوانان به جاي شلوار دور خود مي پيچند .
لوستر [luster]:نام نوعي موتور لنج .
لووِس [loves]: شيء افتاده و رها شده در آب .
لينه [leynæ]: فلزي مسطح در ضخامت هاي مختلف اما تقريباً نازك براي مسطح قرار دادن موتور لنج .
ماچله [mačelæ]:آذوقه و خوارو بار كاركنان لنج .
ماشوه [:[mašuwæ .1- نوعي لنج، 2-. قايق پارويي كوچك. از اين قايق براي سوار شدن به لنج و انداختن لنگر به آب در «خور» استفاده مي شود .
ماكري [makri]:تخته اي كه براي كم كردن فشار روي زند نصب ميشود .
مالچ [maleč]: رديف اول تخته هاي زير لنج كه دقيقاً روي بيس قرار ميگيرد .
متر [:[moter1-نام انباري كه موتور لنج در آن است2- موتور لنج .
مته [mætæ]: دريل دستي
مجرا [mojra]:مسير حركت لنج در دريا. گراي دريايي .
مچ پواره [mæč puwaræ]: قطعه فلزي كه زنجير و طناب لنگر را به هم وصل مي کند.
مرزاب [merzab]:سوراخ هايي كه كنار عرشه تعبيه ميكنند براي خالي شدن آبِ عرشه .
مرِگ [mereg]: خشك كردن آب درون لنج .
مرما [moræmma]: پهلو به پهلو شدن لنج در دريا .
مساوا [mosava]:لنجي كه زياد پهلو به پهلو شود.
مسترگوشي [mesterguši]:نام نوعي موتور لنج = ميتسوبيشي .
مسمله [mesmelæ]: كشيدن و خشك كردن آب از ته لنج به وسيلة پارچه يا گوني و چلاندن آن.
مشكره [moškeræ]:وسيله اي فلزي شبيه كاردك، با سر خم براي پاك كردن و تميز كردن گسار از قسمت پايين لنج .
مغرتاني [moγrætani]:نام نوعي ميخ مورد استفاده در لنج سازي .
مغزي [moγzi]:نام شلموني كه رگه و ته لنج را به هم متصل ميكند .
مكينه[mækinæ]:موتور لنج.
مگر [mogær]:نام قديم گل سهلي كه كاربرد آن بسيار كم شده است .
منده [mondæ]: چوب، طناب يا لوله اي عمودي كه در زمين يا روي اسكله براي بستن طناب لنج نصب ميكنند .
منگر [monger]: ابزاري فلزي با نوك پهن و تيز كه لنج سازان از انواع مختلف آن در موقعيت هاي مختلف استفاده ميكنند.
منگر كلفات[mongær kælfat]: ابزاري فلزي با نوك تيز و پهن كه با آن فتيله را در بين تخته ها با ضربات ممتد چكش وارد ميكنند .
منگر گبار[mongær gobar]: ابزاري كه تخته را به اندازهاي كه سر ميخ در تخته قرار بگيرد، ميتراشد .
منگر وليتي [mongær voleyti]: ابزاري فلزي براي تراشيدن چوب در جاهايي كه امكان استفاده از تيشه وجود ندارد.
مول [mowl]: بستن موقتي طناب لنج كه بتوان آن را زود باز كرد .
ميان [miyan]:وسط لنج .
ميخ تيل [mix teyl]: ميخ نجاري مورد استفاده در لنج سازي .
ميخ جهازي [mix jæhazi]: نوعي ميخ بزرگ كه در لنج سازي استفاده ميشود .
ميداف [midaf]: پارو .
ميل [mil]: تختة اول و آخر در سينه و تفر لنج كه به شكل افقي و كمي مايل نصب ميشود و نقش سپر را براي لنج ايفا ميكند .
ناخذا [naxoδa]: ناخدا .
ناكو [naku]: از انواع لنج است كه به پاكستاني نيز معروف است. ساخت اين نوع لنج ريزه كاري هاي بيشتري دارد.
نر و لاس سكون [nær o las sokun]: نر و ماده. قطعه فلزي كه با در هم قرار گرفتن، سكون را به لنج متصل مي كند .
نسل [næsel]: هل دادن لنج با دست به طرف عقب .
نگله [næglæ]: بار بسته بندي شدة بزرگ .
نـگه [na:gæ]: محل توقف لنج ها هنگام توفان .
نول [nowl]: كراية بار حمل شده توسط لنج .
نيم [ [:nim1- قماره را نصف مي كنند و به قسمت زيرين آن ميگويند.  2- قسمت انتهاي لنج را كه قماره در آن قرار دارد دو طبقه ميكنند، قسمت پايين آن را نيم ميگويند .
وارد [vared]: شلمون قوسدار .
وليد [voleyd]:نوجواني كه در قديم در لنجهاي بسيار بزرگ در خدمت ناخدا بود .
ونچ [venč]: جرثقيل كوچك .
ويو [voyu]: قسمت بالاي شكم برآمدة لنج از نماي بيرون .
هد [heδ]:دهانة ورودي خور.
هزام [hæzam]: تخته ای است که روی شلمون ها قرار می گیرد، از میل تفر تا میل سینه.
هشتاد و هشت [hæštaδ o hæšt]:نام نوعي موتور لنج .
هگوف [hoguf]: لنجي كه براي شناور شدن، به آب زياد احتياج داشته باشد. اين لنج اصطلاحا آب خورش زياد است.
حلقه [hælqæ]: حلقة فلزي نصب شده در كناره هاي عرشه كه براي بستن موقت طنابها از آن استفاده ميشود .
هم سنگار hæmsengar] ←سنگار.
همله [hæmlæ]:شكم لنج. قسمت برآمدة لنج از درون آن .
هنام [hænam]:نوك بوم .
هنگف [hengof]: بلند كردن اشياي سنگين نظير لنگر يا چوب .
هوك [huk]: قلابهاي به كار رفته در مكانهاي مختلف لنج .
هوي پر [hævoy por]: هواي توفاني.  هواي خراب هم گفته ميشود، ولي اصطلاح لنجي آن هوي پر است.
هياب [hayâb]: نماي تفر لنج از بيرون.
هيت [heyt]: حركت لنج به سمت عقب فرمان حركت به عقب.
  هيت استان[heytestan]:دستگاه به جلو و عقب راندن موتور لنج.
هيل [heyl]:هل دادن لنج به عقب با دست بدون كمك گرفتن از موتور لنج .
هيل [hil]: جدا كردن لنج با دست از جايي كه به آن پهلو گرفته است .
هيور [hæyur]: سوراخ هاي زير شلمون و روي بيس كه باعث ميشود آب ته لنج در يك جا جمع و تخليه شود .
هيي [hæyey]: تختة جدا كنندة فنه از لنج .
هي ياملي [hey yamli]: آواز دسته جمعي جاشوان هنگام بالا كشيدن لنگر و حمل اشياء و بارهاي بزرگ و سنگين .
يانمار [yanmar]:نام نوعي موتور لنج.
يوش [yuš]: طناب بادبان در قسمت جلويي لنج .